فریاد عشق

همه چیز به یادش می آمد
حتی خاطره دوستی با تو
او تو را عاشقانه دوست داشت
در صورتی که تو اورا فقط دوست داشتی
حالا هیچ چیز پایان نمیدهد فاصله ها را
مرگ پایان خاطره هاست

+نوشته شده در جمعه 17 شهريور 1391برچسب:,ساعت23:5توسط Mina | |

شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب

 

می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود- اما-
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز
دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!

 

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست او بودم
وحالا من تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد....

+نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت14:44توسط Mina | |

 

زندگی چیست, متن عاشقانه زیبا, متن نامه عاشقانه

سوز عشق...

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:42توسط Mina | |


براش بنويس دوستت دارم

 

 

آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن

 

ولي يه نوشته ...

 

به اين سادگيا پاک شدني نيست .

 

گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس ..

 

تو ...

 

بنويس...

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:29توسط Mina | |

تمنا کن...

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:10توسط Mina | |

اگر نمیتوانی...

اگر نمی توانی اقیانوس باشی، دریا باش، اگر نه رودخانه باش واگر نمی نتوانی رودخانه باشی نهریكوچك باش، اما هیچ گاه مرداب نباش.نهری باش جاری، زلال و مهربان و با جوشش زیبایت زندگی را به همه هدیه كن چون وقتی حركت میكنی هم زنده ای و هم به دیگران زندگی می دهی ، سبزه های كنار نهر را دیده ای چه زیبا چشم رانوازش می دهند و ماورای پروانه های لطیف و زیبا هستند، این ها به خاطر سخاوت و مهربانی نهر كوچك اما جاری است، پس تو هم با الهام از این رود كوچك جاری شو و بدان خدا در همه حال با توست.

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت16:12توسط Mina | |

 

خواهی آمد...

 

روزی دوباره به سراغم خواهی امد . ولی می دانم که شادابی ات را در پس جاده های جوانی گم کرده ای . ولی باز هم پذیرایت خواهم بود . اگر چه فانوس قلبم سوسو می زند و تکه های شکسته قلبم که تو سالها پیش با بی رحمی آن را شکسته ای با یک اشاره از هم خواهد پاشید . ولی باز هم پذیرایت خواهم بود . پس از آمدنت ، در زلال چشمانت خیره خواهم شد و به تو خواهم گفت : که سالهای زیادی را به انتظارت نشسته ام

 

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:11توسط Mina | |

کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....


Click here to enlarge

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت15:6توسط Mina | |


همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..


Click here to enlarge

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:4توسط Mina | |

سکوت کردی

سکوت، سکوت کردی سکوتی تلخ سکوتی که حتی نگفتی برای چه از کنارم می روی با رفتنت بغضم ترکید و سکوتی که آن همه مدت با من بود شکست .آنقدر اشک ریختم تا قلبم کمی آرام گرفت . چون تازه فهمیدم تو را در کنارم احساس نمی کنم همیشه چشمانم به در بود تا روزی بیایی تا این سکوت لعنتی بشکند و به تو بگویم چقدر دوستت دارم و به داشتنت در کنارم احتیاج دارم روزها و ماهها می گذرد اما باز هم یاد و خاطرت در ذهنم همیشه زنده است . لحظه ای که بار سفر می بستی آهی از ته دل کشیدی و گفتی روزی برمی گردم ولی سالها از آن روز لعنتی می گذرد اما هنوز هم برنگشتی و خبری از تو ندارم منتظرت خواهم نشست و اما تو ...تو اگر می خواهی روی ...رو!! ولی بدان که من ،ماندگارم

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت22:0توسط Mina | |

متن های عاشقانه کوتاه فوق العاده زیبا  

 

 

حرف کمی نبود قرار ومدار عشق 

اما چه فایده

که نفهمیم یار را! 

ای روح های ناب ! 

دوباره به پا کنید 

قدری برای اهل زمستان 

بهار را !

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:40توسط Mina | |

با من باش با تو هستم

نمي دانم چرا اينگونه است؟
                        وقتي نگاه عاشق کسي به توست
                                        مي بيني اما
                                             دلت بسته به مهر ديگري است
                         بي اعتنا مي گذري
                                    و عاشقانه به کسي مي نگري
                                             که دلش پيش تو نيست...

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:32توسط Mina | |

زندگی لعنتی..

از کوچه غم که گذشتم دری به روی من باز شد. بهم گفت برای عبور باید از داخل من رد بشی . روی در نوشته بود عذاب بعدی . با ترس و تردید رفتم داخل و از در رد شدم . به سیاهی رسیدم گفت باید درونت مثل من بشه گفتم چرا گفت سوال نپرس گفتم باشه . به تنهایی رسیدم گفت باید همدم من بشی گفتم نه من از تنهایی متنفرم بهم گفت اگر همدم من نشی زندگی کسی دیگر رو خراب میکنم گفتم باشه همدم تو میشم . از همه و همه که گذشتم به تو رسیدم و تو بهم گفتی سلام بنده من خوش امدی اینا همه ازمونی بود که تو امتحان بشی گفتم خدایا چرا ؟ گفتی چی چرا ؟ گفتم چرا من ؟ چرا سیاهی ؟ چرا تنهایی ؟ چرا عذاب ؟ چرا غم ؟ چرا چرا چرا چرا .................

در جواب بهم گفتی : خودت انتخاب کردی

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:35توسط Mina | |

فکرشو کن ...

فکرشو کن یه شب با هم یه گوشه ای تنها باشیم

با چهار تا دیوار و یه سقف جدا از این دنیا باشیم

من باشم و تو باشی و یه جفت دلهای بیقرا فرصت خوب انتقام از لحظه ای انتظار

فکرشو کن عروسکم به اون شب پر التهاب چشمهاتو روی هم بذار ،

امشب به یاد من بخواب فکرشو کن دستهای من رو قلب تو جون بگیره دل دل بیقرارتو،

توو سی - نه آروم بگیره نه ساعتی باشه که شب سر بره و تموم بشه نه هیچ کسی سر برسه ،

ثانیه ای هروم بشه چشمهاتو روی هم بذار ، امشب به یاد من بخواب

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:32توسط Mina | |

صدای قلبم... 

صداي شکستن قلبم را نشنيدي چون غرورت بيداد مي کرد

اشکهايم را نديدي چون محو تماشاي باران بودي

ولي اميدوارم انقدر در آيينه مجذوب نشده باشي

که حداقل زشتي ديو خود خواهيت را ببيني باشد که باديگران چنان نکني که با من کردي

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:10توسط Mina | |

من اگه خدا بودم...


اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم..
.


Click here to enlarge

+نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت16:51توسط Mina | |

باور کن...
مرا اینگونه باور کن
کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته
خدا هم ترک ما کرده ، خدا دیگر کجا رفته …؟!
نمی دانم مرا آیا گناهی هست ..؟
که شاید هم به جرم آن ، غریبی و جدایی هست ؟؟؟

 

+نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت13:59توسط Mina | |

 

حرف نگفته...   

 

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تار

نه از تو …

ی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما...

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت ان

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام 

 چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

 مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

 

+نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت1:4توسط Mina | |

وقت خیانت است..

وقتی بغض گلویم ترکید به کویر تبدیل شدم...  

وقتی از زندگی سیر شدم،مرگ برایم ناز کرد...   

این روزا به هر که دوست می شویم احساس می کنیم، 

انقدر دوست بودیم که دیگر وقت خیانت است...

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:54توسط Mina | |

 

یادم کن...

به جای دسته گلی که فردا نثارم میکنی،  

 امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن،

به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم میریزی ،  

به جای ان متن های تسلیت گونه که فردا در روزنامه ها برایم می نویسی، 

امروز با پیام  کوچکی خوشحالم کن.

من امروز به تو نیاز دارم ،

نه فردا..............

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:47توسط Mina | |

       تنهایی....

صدای پای تنهایی از کوچه پس کوچه های غربت به گوش میرسد

 

و حکایت از طلوع غم میکند،

 

من هم در زاویه پنهان رخ خویش نشسته ام اما دست هایم در جست و جوی محبت به آسمان  رفته اند.

 

پس تو به رسم و عهد وفایی که با من بسته ای این لحظات را آفتابی کن،

لحظاتی که همیشه آن ها را پشت شیشه مبهم دیده ایم.

 

+نوشته شده در سه شنبه 24 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:34توسط Mina | |

 

بار پروردگارا

چگونه شکر کنم تو را

چه سرایم که لایق سنایت باشد

و چه بنالم که ادله جفایم باشد

محبوبم

دست محبتت به سرم و چشم نگرانم بر درگهت

تو بودی و خواهی بود همراه همیشه ام

از نبودم تا انتهای بودنم

و نخواهم بود بی وجودت

و نخواهم زیست بی امیدت

چه گویم که حرف دل را گاه نمیتوان گفت

خود بستان دلم را و بر درگهت بگذار

که با اشک دیده عرش کبریایی ات را ترنمی دگر بخشم

و چه دوست میدارم این باریدن را

خدایا ابر دلم فقط به هوای تو بارانی شود

و به مرزعه امید تو ببارد

که جوانه عشق را جز این امیدی به روییدن نیست

معشوقم ….

عاشقانه می پرستمت

{{ایاک نعبد و ایاک نستعین}}

فقط تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم .

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:8توسط Mina | |

 نسل ما..

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ...

نسل خوابیدن با اس ام اس ...

نسل درد دل با غریبه های مجازی ...

نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی ...

نسل کادوهای یواشکی ...

نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ...

 

نسل سوخته ...

نسل من ...

نسل تو ...

یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان مدام بگوییم :

 

" یادش بخیر دنیای ما همینطور بود" ...

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت16:3توسط Mina | |

           نارفیق...

گر بود یار یارم، نامهربان نمی شد
پشت درش که رفتم، از من نهان نمی شد
دنیا و دین خود را پیش رخش نهادم
دیدار یار دیدن بی ارمغان نمی شد
این سرخ رویی من می بود زرد رنگی
خونم اگر به کوی خوبان روان نمی شد
میراثی بود شاهی در دوره های پیشین
هر بی نشان و نامی میر جهان نمی شد
امروز شهر کابل پر باشد از دگرمن
هر بزدلی به میدان صاحب اران نمی شد
مجبور گشتم آخر جان دادم از برایش
کان یار سرکش من آرام جان نمی شد
احکام دین نهانی اندر کتاب می ماند
کان یار سرکش من آرام جان نمی شد
من نام عشق بردم ای عشقری بدوران
ورنه قد رسایم مثل کمان نمی شد

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,ساعت15:55توسط Mina | |

نبودتو...

خاموش میشوم، و مکث میکنم...تو آه میکشی

من گریه میکنم، دیوانه میشوم  تو روی دفترم،

یک قلب میکشی ...یک راه میکشی

من روی راه تو، صد اشک میچکد

تو قهر میکنی، یک ماه میکشید

من روی ماه را، نقش تو میکشم 

تو ناز میکنی...آرام میشوم..

تو با مداد سبز، آغاز میکنی...یک راه میکشد

یک دشت میکشی...یک عالمه فلوت، پر آهنگ میکشی

من سنگ میشوم...با جوهر سیاه، تصویری از خودم دلتنگ میکشم

بی رنگ میشوم...چون سنگ میشود

و روی راه را، یک " ضرب " میزنید 

 

  آزرده میشوم...از دوری تو باز

 افسرده میشوم لبخند میزنی...

 

 

من روی صورتت، صد بوسه میزنم

 

دیگر نمیروی، آرام میشوم بیدار میشوم...اما تو نیستی...

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:17توسط Mina | |

 

بگذار گریه کنم      

بگذار گریه کنم...نه برای تو...برای عشق که مرده است

 

بگذار گریه کنم...نه برای تو...برای صداقت که کم رنگ شده است  

بگذار گریه کنم نه برای تو...برای غم ها که یکنواخت شده اند

   بگذار گریه کنم...نه برای تو...برای ارزوها که از بین رفته

بگذار گریه کنم...نه برای تو ...برای محبت ها که ... ساکت شده ان  

بگذار گریه کنم نه برای تو برای آدمیان که بی تفاوت شده 

 

بگذار گریه کنم این دفعه نه برای کسی ...

بلکه فقط برای تو ..

برای تو...


 

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:,ساعت1:13توسط Mina | |

 عکس های عاشقانه زيبا و جديد

عشق بها دارد....

 من و تو بودیم و یک دریا عشق

 حالا من هستم و یک دنیا اشک

اری عشق بها دارد...  

خیلی ها نفرین میکنن ...

 تلافی میکنن

 اما نه نفرین من

الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره

 تلافی من ….

میرم تا به اون برسی

 سره راهت نباشم

 راستیقد من دوست داره؟ 

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت23:36توسط Mina | |

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:44توسط Mina | |

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،


بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی عمیق ترین
درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
 بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
 بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است
 عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است

 

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:12توسط Mina | |

عشق در 10 کلمه

 

عشق کلمه ایست که.
عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.
عشق………
عشق ۱۰ عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست.

بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.
عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.
عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.
عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.
عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.
عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.
عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.
عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه

+نوشته شده در یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:8توسط Mina | |